" بِســــمِ ربـــــ الشُّهـَــــــداءِ وَ الصِّدّیقیــــــــــــن "
* وصیت امام باقر علیهالسلام :
هذه الوصیة لولده و وصیه مولانا الصادق علیه السلام قال علیه السلام: یا بن? ان الله خبأ ثلاثة أشیاء ف? ثلاثة أشیاء:
? فرزند! خداوند سه چیز را در سه چیز دیگر مخف? کرده است:
خبأ رضاه ف? طاعته، فلا تحقرن من الطاعة شیئا فلعل رضاءه فیه،
? رضا? خود را در طاعتش مخف? نموده، بنابراین هیچ طاعت? را کم مشمار؛ چرا که ممکن است رضا? خدا در آن باشد.
و خبأ سخطه ف? معصیة، فلا تحقرن من المعصیة شیئا، فلعل سخطه فیه،
? و غضب خود را در نافرمان? اش مخف? نموده، بنابراین هیچ معصیت? را کوچک مشمار، زیرا ممکن است خشم خدا در آن باشد.
و خبأ اولیاءه ف? خلقه فلا تحقرن أحدا، فلعله ذلک الول?.
و دوستان خود را در میان آفریدگان خویش مخف? ساخته، بنابراین هیچ کس را تحقیر منما، زیرا ممکن است این شخص همان ول? خدا باشد.
- کشف الغمة، ج 2، صص 361-362؛ بحارالانوار، ج 75، ص 187، ح 27.
برچسب ها: امام باقر (ع)
امام باقر (ع) :
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد.
نام : محمد
لقب : باقرالعلوم، الشاکر لله، هادى، امین و شبیه است، و لقب اخیر به خاطر شباهت آن حضرت به پیامبر(ص) است
نام پدر : حضرت امام سجاد (ع)
نام مادر : ام عبدالله فاطمه دختر امام حسن مجتبى(ع)
محل دفن : قبرستان بقیع
در چنین روزى مصادف با دوشنبه، در سال 114 هـ امام باقر(علیه السلام) توسط هشام بن عبدالملک مسموم و شهید شد[1] در شب شهادت به امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «من امشب جهان را بدرود خواهم گفت. هم اکنون پدرم على بن الحسین را دیدم که شربتى گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سراى جاوید و دیدار حق بشارت داد». در روایت دیگرى فرمودند: «اى فرزند گرامى، مگر نشنیدى که حضرت على بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد: «اى محمد بیا، زود باش که ما انتظار تو را مى کشیم».
آن حضرت چندین روز و به قولى سه روز در حالت درد از اثر سم به سر مى بردند تا به شهادت رسیدند. فرداى آن روز بدن مطهر و پاک آن دریاى بیکران دانش خدایى را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبى و امام سجاد(علیهما السلام) به خاک سپردند. [2]
آن حضرت هشتصد درهم براى تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود. حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: پدرم فرمود: «اى جعفر، از مال من مقدارى وقف کن براى ندبه کنندگان که ده سال در منى در موسم حج بر من گریه کنند، و مراسم ماتم را تجدید نمایند».[3]
آقا و مولایمان حضرت باقر(علیه السلام) در کربلا شرف حضور داشت. شب یازدهم، بازار کوفه، کنار سرهاى مطهر، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن على(علیه السلام) و اسارت عمه هایش مى شد، اشک از چشم مبارکش مانند درّ جارى مى گشت.
خدا بزرگ است چنانکه در اندیشه نمی گنجد
و ستایش بسیار مخصوص اوست
خدایى که به کرمش بر من منّت نهاد،
و به احسانش زیارت سرورانم را آسان نمود
و از زیارتشان محرومم نکرد،
برگزیده ای از زیارت ائمه بقیع (ع)
----------------------
برگرفته از کتاب تقویم شیعه عبدالحسین نیشابوری
[1]. توضیح المقاصد: ص 29. فیض العلام: ص 110.
[2]. کافى: ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات: ص 141. فیض العلام: ص 110. انوار البهیة: ص 69.
[3]. کافى: ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات: ص 141. فیض العلام: ص 110. انوار البهیة: ص 69.
----------------------
التماس دعـــــــا
برچسب ها: امام باقر (ع)
" بســــم رب الشُّهـــَـــــــــــداءِ و الصِدّیقیـــــــــن "
• دخترِ خط مقــــــدم!
موضوع: دفـاع مقــــــدس
نویسنده: زهرا رضاییان
منبع: چارقد
«اولین مجروحیت من بر میگردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچههای رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی، بیسیم زدند که آمبولانس اعزام کنند؛ ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد، راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمیتوانست دوباره اعزام شود؛ برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم.
وقتی به آنجا رسیدم، با صحنه تکان دهندهای روبرو شدم. همه بچهها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس میکشیدند، آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمیآمد.
در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیدهاش را تکان داد و گفت: امدادگر ... گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس ... گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمندهها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون میآمد، جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید. من رانندگی میکنم.
از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد، اینکار را انجام داد که با روشنشدن چراغ آمبولانس، عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمیشنیدم. فقط احساس کردم شکمم میسوزد.
وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم، آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: «این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته ...». آن وقت بود که بیهوش شدم.
بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و رودههایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند، علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.
نمیدانم چند روز طول کشید، ولی روزی که میخواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند، دیدند نایلونی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان میگفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید، گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند: آقای دکتر ایشان زندهاند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند، مرا به اتاق عمل منتقل کردند» ...
این جریان اولین مجروحیت زنی است که امروز در یک خانه 50 متری در آلودهترین نقطه تهران دارد بی سر و صدا زندگیاش را میکند؛ بیآنکه ادعایی داشته باشد ... زنی که در روزگار جوانیاش با هزار هزار آرزو در دل، جانش را میگیرد کف دستش و میرود جبهه؛ آنهم توی خط مقدم و میشود آرپیچیزن و تکاور ...
زنی که وقتی توی عملیات والفجر یک در منطقه فکه دشمن بعثی لعین، منطقه را زیر آتش بمباران شیمیایی میگیرد ماسکش را از صورت بر میدارد و بر صورت مجروحی که در حال مداوایش است میگذارد تا شیمیاییشدن را به جان بخرد، اما جان انسان دیگری را نجات بدهد ... حالا هم امروز خودش با عوارض دردناک « گاز خردل شیمیایی» دست و پنجه نرم میکند، اما هیچ ادعایی ندارد ... میگوید: « از کسی هم انتظار ندارم. وظیفه ای بوده که انجام دادم» ...
آنقدر خاطره برای گفتن دارد که اگر روزی بالاخره وزارت ارشاد از خواب گنجشکیاش بیدار شود و ناگفتههای او را به دست چاپ بسپارد، بسیاری از زوایای پنهان جنگ برای من و تو که آن روزها را یا ندیدهایم یا اگر دیدهایم، کمتر به خاطر داریم؛ آشکار شود ...
به یقین زنی که هم امدادگر بوده، هم تکتیرانداز و هم آرپیچیزن و روزگاری را در کنار شهیدی بزرگوار چون شهید حاج محمد ابراهیم همت برای دفاع از این دین و سرزمینش جنگیده، خیلی چیزها برای گفتن دارد؛ اما نمیدانم چرا وزارت ارشاد بعد از این همه مصاحبهای که با او کردهاند، باز هم در چاپ خاطراتش تعلل میورزند ...
نمیدانم من جای او بودم، چه میکردم؟ ... فقط میدانم او خیلی بزرگ است، بزرگتر اینکه بتوانم درکش کنم. از او برایت گفتن این بار،
" او که شهید زنده دیگری است در میانمان ... " بنشین و فکر کن.
خودت را برای لحظهای بگذار جای او؛ جای او؛ جای آمنــــــه وهاب زاده....
ببین اگر تو، او بودی؛ با شرایطی که دارد، چــــــه میکردی؟ ...
برچسب ها: دفاع مقدس، آمنه وهاب زاده، شهید زنده
امامت امام جواد بستری برای امام زمان :
امامت امام جواد (علیه السلام) با ویژگیهای انحصاری خود بستری مناسب برای امام زمان و امامت وی در سن و سالی کم تر از امام جواد (علیه السلام) فراهم آورد.
تصویری که امام جواد (علیه السلام) از مقام امامت در تصور شیعی ارائه میدهد زمینه ای مناسب بوجود میآورد تا به سادگی امامت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در شرایطی غیرمعمولی تر نیز پذیرفته شود و باعث چالشی جدی نشود؛ زیرا اگر امام جواد (علیه السلام) با خردسالی خویش توانست در برابر دانشمندان قرار گیرد و علم لدنی و غیبی و مقام امامت را به رخ دشمنان بکشد چنین فرصتی برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراهم نشد؛ زیرا او از همان زمانی که در بطن مادر بود در نوعی غیبت از عموم به سر میبرد و به سبب این که دشمنان قصد داشتند ایشان را بکشند، به شکلی همانند حضرت موسی (علیه السلام) به دنیا آمد و دور از چشمان مردم رشد کرد و در 5 سالگی به امامت رسید در حالی که تنها شماری انگشت شمار با ایشان ارتباط داشته و توده مردم و حتی خواص از ارتباط و دریافت مقام و منزلت علمی و روحی وی محروم بودند.
اگر امامان بعدی چون امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسگری (علیه السلام) با غیبت و زندانی شدن در سامره زمینه عدم استفاده مستقیم از امامت را به مردم دوره خویش آموختند تا ایشان به سادگی نتوانند با امام و رهبری در تماس باشند و بستری مناسب برای عصر غیبت صغرا و کبرا فراهم شود امام جواد نیز زمینه تغییر مفهومی امامت را در عمل به توده مردم آموخت.
/ امام جواد علیه السلام و بازسازی اندیشه امامت /
برچسب ها: امام جواد، امام زمان
* هشتمین امام معصوم (علیهم السلام) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه (علیه السلام) بودند.
حدود چهل و هفتمین بهار عمر امام رضا (علیه السلام) سپری میشد اما هنوز فرزندی کاشانه پرفروغش را فروزان نساخته بود.
از طرفی حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار میدادند که نمونه آن را میتوان در مکتوب «حسین ابن قیاما» مشاهده کرد.
او که از سران «واقفیه» بود در نامه ای به امام رضا (علیه السلام) مینویسد: چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزندی نداری و امام (علیه السلام) پاسخ او را چنین نگاشت که از کجا میدانی که من فرزندی نخواهم داشت چند روزی طول نخواهد کشید که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدا میکند. تا اینکه طبق پیش بینی امام (علیه السلام) در رمضان سال 195 هجری و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد (علیه السلام) متجلی شد و مادرش «سبیکه» را که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود و به فرموده امام رضا (علیه السلام) آفرینشی پاکیزه و منزه داشت.
مرتبت و مقامی والاتر بخشید. ولادت امام جواد (علیه السلام) تمامی شایعات مربوط به امام رضا (علیه السلام) را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودی است که برای شیعیان ما «در این زمان» با برکت تر از او زاده نشده است.
مولودی که حدود شانزده سال رهبری و امامت شیعیان را عهده دار شد و در این راستا آثاری شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب علمی، اجتماعی شیعه را جلوه خاص بخشید. شهادت آن بزرگوار پایانی است بر تلاشهای چشمگیر و پر فروغش تلاشهایی که خلفای بنی عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمود که نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت آن حضرت بر آمدند.
/ امام جواد علیه السلام و راز شهادت /
برچسب ها: امام جواد
امام جواد (ع) :
بدان که از دید خداوند پنهان نیستی پس بنگر که چگونه هستی!
نام: محمد
لقب: جواد
نام پدر: حضرت امام رضا ع
نام مادر: سکینه
مدت امامت: 18 سال
مدت عمر: 25 سال
محل دفن: کاظمین
امام محمد بن علی التقی (ع) ملقب به " جواد " بود. این لقب از آن سوی به ایشان داده شد که ایشان در طول عمر کوتاه اما با برکت خویش به درخواست کنندگان پاسخ مثبت داده و آنها را از درگاه کرمش ناامید بر نمی گرداند.
امام جواد (ع) پس از آنکه با ام فضل، دختر مامون عروسی کرد از بغداد به مدینه بازگشت و تا سال 220 در مدینه اقامت داشت.
در روز آخر ماه ذی القعده سال 220 هـ امام جواد(علیه السلام) به زهر معتصم به شهادت رسیدند، و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال و سه ماه و 12 روز گذشته بود.
[ در شهادت آن حضرت 5 ذى القعده، 11 ذى القعده[1]، 5 ذى الحجه سال 219 هـ [2]، 6 ذى الحجة[3]، 25 ذى الحجة هم گفته شده است.]
بعد از شهادت حضرت رضا(علیه السلام)، مأمون جواد الائمه(علیه السلام) را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمود. پس از مدتى که آن حضرت از سوء معاشرت مأمون بسیار ناراحت بودند براى حج به مکه تشریف بردند. سپس به مدینه رفتند و در آنجا بودند تا مأمون به درک واصل شد و معتصم برادر او خلیفه شد.
معتصم حسادت خاصى نسبت به آن حضرت داشت، و آن امام معصوم(علیه السلام) را به همراه ام الفضل به بغداد احضار کرد. آن حضرت در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود در مدینه امام هادى(علیه السلام) را امام بعد از خود معرفى کردند و ودایع امامت را تسلیم ایشان نمودند و در 28 محرم سال 220 هـ وارد بغداد شدند. ام الفضل به تحریک عمویش معتصم و به قولى جعفر بن مأمون، امام(علیه السلام) را در سن 25 سالگى مسموم کرد.[4]
پرورگارا درود فرست بر محمد بن علی
که نشانه و نمونه اعلای تقوا و خدا پرستی است
----------------------
برگرفته از کتاب تقویم شیعه عبدالحسین نیشابورى
[1] . بحار الانوار: ج 50 ص 11، 12، 14، 15، 17.
[2] . تتمة المنتهى: ص 300.
[3] . شرح احقاق الحق: ج 12 ص 414 ـ 416 .
[4] . خلاصه اى از قلائد النحور: ج ذى القعده، ص 279.
----------------------
التماس دعا
برچسب ها: امام جواد
یا جوادالائمه
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد و به گوشه دامن مکان کند
می خواهی آب آب بگویی نمی شود
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد
تا بام می شود سر سالم تری رسید
با شرط این که این لبه در امان دهد
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد
برچسب ها: امام جواد
بابای آسمانی ام سلام ...
سلام عزیزِ من ...
مولای من ... فدایت شوم
امروز لبخند نازنینت را حس کردم عزیزم
از آرامشت امروز آرام بودم و خرسند
سالروز میلاد دختر عزیز موسی بن جعفر بر تو مباااااارک مَهدی ام ...
چه بانوی با کرامتی ست عمه جانت مولای من ...
...
...
آقای من تو که در جوار فاطمه معصومه سکنی" گزیده ای مرا نیز دعوت کنید ..عجیب دلتنگ تان هستم ...
.
.
راستی پدر آسمانی ام :
امروز را روز دختر نام نهاده بودند
بابا ؟؟ به دخترانت هدیه نمیدهی ؟؟
نمیشود امشب روی ماهت را ببینیم بابا ؟؟
آغوش گرمت را میخواهم بابای آسمانی ام ...
زیبا ترین آواز برایم صدای پر طنین توست
صدای قدمهایت ..
فدایت شوم ..
زیبا ترین نغمه را آن لحظه ای خواهم شنید
که از سفر طولانی ات بازگردی و ندای اناالمَهدی ات تمااااام جهاااان را پر کند ...
عزیزترینم آن روز را به انتظار ایستاده ام و لحظه شماری میکنم ...
بابای مهربانم
چه بی اندازه زیباست لحظه ی آمدنت
وای که چه میشود اگر اجازه دهی بیایم و عاشقانه به نظاره ات بنشینم ...
بیایم و قدمگاه آمدنت را بوسه باران کنم ...
و بیایم و برایت (ای عزیزِ سفر کرده ام) آب و نان و چشم روشنی بیاورم ...
بیایم و دسته گلهای نرگسم را با تمام عشق تقدیمت کنم ...
و ای کاش بیایم بابای مهربانم و گرد سفر از روی چون ماه تابت پاک کنم و بوسه بر دستان پر مهرت بکارم ...
آری عزیزم تو حاضری در تمام لحظه هایمان ... اما حالا دگر باید از حضور به ظهورت برسیم ...
آقای من تو بهترین و زیباترین لحظه های زندگی ام هستی ..
میشود امشب کمی به قانون زمین
بیایی و دخترکان زمینی ات را در روز دختر به دیداری و نوازشی و لبخندی و آغوشی پدرانه مهمان کنی ؟؟؟
امشب در این شبه جمعه :
عاشقانه تر منتظر آمدنت می مانم بابای آسمانی ام ...
تا صبح کنارِ جاده ی انتظار با دسته گلهای نرگسی سپید به انتظار مینشینم تا بیایی و عبای آسمانی ات را بر سرم بکشی ....
به فدای آرامشت عزیزم که آرام کرده ای قلب کوچکم را ... بیااااا...
برچسب ها: دلنوشته
** دوستان دیگری که در ختم جوشن کبیــــــــر برای هدیه به حاج حسین شرکت کردند :
دور دهم :عـــــــاشقان شهــــادت
دور یازدهم : عـــــــارفه فـــــرهمندی ( آبجی جدید حاج حسین :))
دور دوازدهم : سیـــــــــد محمد خاتمی
دور سیزدهم : عـــــــاشقان شهــــادت
دور چهاردهم : اینجامقرلالــــــــه ها
دور پانزدهم : نجمـــــــــــــه
دور شانزدهم 20 فراز اول دعا : محمدرضا شیخی
دور شانزدهم فرازهای 20-100 : نرگس خانم
دور هفدهم : پرستوی مهاجــــــــر
از همه ی شما بزرگوارانی که در ختم شرکت کردید از طرف خودم و حاج حسین کمال تشکر رو دارم
ان شاءالله حاج حسین هم به همه شما هدیه ای بدهد و عاقبت بخیر و حاجت روا باشید
اجرکــــــــم عند الله
التماس دعـــــــــــــــــااااا .. مخصوصا *فرج آقا امام زمـــــــــان*
تولدت مبـــــــارک حاجی
برچسب ها: جوشن کبیر، تولد حاج حسین
سلام دوستان عزیز و دوستداران حاج حسین ..
هرکس تمایل داشته باشه میتونه توو ختم زیارت عاشورا هم ما رو همراهی کنه..
در مورد ختم جوشن کبیر که دوستان لطف کردید همراهی کردید و تا الان دوازده دور ختم شده و هدیه کردیم به حاج حسین ، بگم که :
شهدا با این دعای بسیار زیبا یه ارتباط خاص و ویژه ای داشتن و علاقه داشتن به جوشن کبیر
ما هم برای همین دعای زیبای جوشن کبیر رو به حاج حسین هدیـــــــــه کردیم
ان شاءالله همه عزیزان و بزرگوارانی که در این ختم شرکت کردید شهیدان راه حق باشید...
التماس دعا دارم
اجرتون با شهدا و به ویژه حاج حسین
شادی روح همه شهدای عزیز کشورمون فاتحه و صلوات
یا علی مدد .. التماس دعای فـــــــــرج ..
(¯`’* اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین *’´¯)
(¯`’* اللّهم عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه *’´¯)
(¯`’* اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین *’´¯)
برچسب ها: تولد حاج حسین