دنیا را نمی خواهم... همه برای تو...
آب مال تو... هوا مال تو... نان مال تو... آسمان مال تو... خاک مال تو...
اما... اما نـــــــــــــــــــــــه... اندکی صبر کن... خاک را نه...
خاک را میخواهم... خاک کربلا را نه نمی دهم...
شلمچه را... نه،نمی دهم...
طلاییه... آن را هم نمی دهم...
هویزه،فکه،اروند،دهلاویه،فتح المبین،...
نه، هیچ یک را نمی دهم.
همه شان برای من کربلایند...
بوی بهشت دارند...
خون ها را نمی دهم، یاد شهدا را نمی دهم...
اگر بدهم،قلبم چه می شود؟برای چه بتپد؟
اگر روزی خواستی من را از کربلا و خوزستان جدا کنی،
و کربلا ها را از من بگیری،
بگیر...
اما... اما بهایش گزاف است.
فقط به قیمت شهادت...
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک
♥♥ بسم رب المهدی .. ♥♥
سلام مَــ♥ــهدی جانم ...
آقا جان چه بگویم نازنینم
چه بگویم از دلتنگی و بیقراریه دل ...
...........
......
آخر آقـــــــا چرا زمانش نمیشود که ببینمت
چقدر باید هر پنج شنبه و جمعه به این دل وعده ی دیدار دهم
و باز جمعه که گذشت بگویمش که بشین تا هفته ی بعد ....
آقــــــــا تا به کِی باید مهمان اشکهای شبانه ام باشم
تا به کِی باید اینگونه : نادیده عاشقی کنم ت
آخر تا به کِی قرار است که تنها بمانی امامم ...
تا به کِی باید در انتظار باشی فــــــــــــدایت شوم ...
کِی سحر میشود آخر
کِی از پشت ابرها سر بر می آوری عشقِ من
کِی میشود که بیایم و چشم در چشمان پر مهرت
تورا عاشقانه به نظاره بنشینم ??
بیا مهدی ام بیا قربانت شوم مرد آسمانی ام ...
♥♥ بیـــــــــــــــــــ♥♥♥♥♥ـــــــــــــــــــــــا ♥♥
یـــــــــــــــا مَــــــ♥ـــهدی
برچسب ها: دلنوشته
*** السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی... ***
§ هر چند حال و روز زمین و زمان بد است §
§ یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است §
§ حتی اگر به آخـــــــر خط هم رسیده ای §
§ آنجا برای عشـــق شروعی مجدد است §
امشب اشکهای تمام عاشقان خاندان علی از ابرهای غمگین آسمان مشهد میبارد و هر بار به یاد آن لحظه که زهر خصم را نوشیدی، جگرهامان به خون مینشیند و با چشمانی نمناک فریاد میزنیم: اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه ـ یا وَجیها عِنْدَ اللّه ، اشفع لنا عند اللّه
_________________________________________________________________
نوشته ی خانم فریبا دهقان :
شهادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، خورشید تابان خراسان، غریب کوچه های توس، مولای مهرپرور، ثامن الحجج بر تمامی عاشقان حضرتش تسلیت باد.
تقدیر چنین است، گرچه تلخ است اما وقتی حسن ختام دو ماه عزاداریات را در روزی قرار داده باشند که حوالهات کنند به آستانهی خورشید، اینجاست که تقدیر دستت را گرفته و در آخرین روز از ماه صفر سال 1392 قرار داده است. و روزیات اگر زیارت این آستان باشد که فبهاالمراد! چنین روزی باشد و پناهگاهت آستانهی شریف امام الرئوف گردد.
بازی عجیبی دارد سرنوشت؛ آنجا که باید دستان شیطان از آستین فردی برآید که مأمونش نامند و جگر معصوم باید در شهری به خون کشیده شود که مشهدش خوانند. و تو نیز همگام میشوی با تقدیری که تلخ و شیرینش را نخواهی دانست بیگمان، از آنجا که غریب طوس را در کاشانهی خویش به میهمانی در بر گرفتهای و مفتخری به میزبانی از این امام. و کاش حق همسایگی را بهدرستی ادا کند میزبان آقا.
اما چه داستانی است سرگذشت دلدادهای که روزها و شبهای بیتابی را در دو ماه سیاهپوشی، به رنگ تیرهی ماتم سپری کرده است و اینک، داغدار غمی دیگر است؛ داغی از جنس حسرتی عظیم بر غروب یک خورشید، آنجا که هشتمین خورشید را در آغوش خراسان سپردهاند و امانتی گرانبها را در دل این سرزمین به ودیعه نهادهاند تا قیام قیامت.
و این دلدادهی سوخته دل را نه تاب دوری حرم حسین(ع) است و نه توان دل کندن از پنجره فولاد رضا(ع)، عجب محشری به پاست در دل، عجب قیامتی است در جان. که دست به دامان کرامت مولایش باید سپرد از این مصیبت بزرگ و درد فراق.
سنگین است این بار و سخت است این درد، چه میشود ما را بدون آقا؟ چه میشود ما را در غم شهادت مولا؟ چه میشود ما را. به راستی عجب حسن ختام عظیمی است بر این تقویم پر از رنج و درد شصت روزه، و چه بسا، پایان ندارد دفتر مصایب پاکترین و مظلومترین آفریدههای پروردگار.
آری! محرم، صفر و... پایان میپذیرد اما آنچه برجای خواهد ماند، معرفتی است برخاسته از اشک و آه و سوز دعای این ایام، که دست برنداریم از این خاندان و دل برنگیریم از این مسیر، که این طریق همچنان پابرجاست و رهرو طلب میکند به پای دل.
التماس دعای فرج ...
اللـّــــــهم عجّـــــل لولیّک الفــــــرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیره انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه ...
بسم رب المَهــــــدی ...
سلام مولای لحظه لحظه های من
چه آرام و چه سنگین ورق خورد این بار تقویمِ دفتر این روزگار شیدایی...!
سلام همسنگران و دوستان عزیز ..
امشب از طرفی خیلی غم باره و جان سوز
و اشکهای امام عزیز تر از جانم رو روانه میکنه
من هم همسو با عشقم با امامی که نادیده عاشقانه دوستش دارم میگریم ...
او که بارانی میشود دلم دریای غم میشود ...
بیا عشق من ...
بیا این دل من از برای توست ... همه درد و غم هایت را بریز درون دل من
اما تو آرام باش مَهــــدی جانم ...
شهادت این سه تن از بزرگان و عزیزان اسلام { پیامبر گرامی اسلام(ص) . امام حسن مجتبی(ع) . امام علی ابن موسی الرضا(ع) } علیهما سلام هست و خدمت همه شما تسلیت عرض میکنم و التماس دعای مخصوص داریم در این شبها و روزها ...
و اما ....
از طرفی این روزهای پایانی صفر مصادف شده با " نُهم دِی "
نُه دی یی که حماسه سازی کردیم در محضر یــــار :(سید مَهدی قائم آل محمد(ص))...
ما نهم دی را در تاریخ به ثبت رساندیم ...
هرسال نه دی تکرار خواهد شد ...
هر ساله مشت محکمی خواهیم زد بر دهان دشمنان و مستکبرین ..
و یوم الله 9 دی، مَـظـــهـر سُـــرخ عـــاشورا ست!
حالا ما هم توو سنگر آقامون ، توو مَقر فرماندهی دادش حسین ، کلیپی رو به این مناسبت آماده کردیم و تقدیم حضور میکنیم
به امید اینکه مورد رضایت خدای مهربون و آقام و شما قرار بگیره انشالله ..
دعوتتون میکنم به تماشای این کلیپ با صدای خواننده ی ارزشی کشورمون : (حامد زمانی و آهنگ دیروز امروز فردا)
* کلیپ: به این عکسها خیره شو ، خیره شو . با فرمت flv کیفیت متوسط و حجم 31.2 MB
مدت زمان: 3 دقیقه 20 ثانیه
یا علی مدد ...
التماس دعای فرج از همگی شما ...
اللـّــــــهم عجّـــــل لولیّک الفــــــرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیره انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه ...
م.ح.م.د
به فصل نوشتم چون اذنِ وصل خوانی ندارم در زمین
نام معشوق من است
نامی که دلم لحظه شماری می کند برای صدا زدنش اما
فعلا اجازه ندارم نام معشوقم را به " وصل " بخوانم
سهم من از این همه عاشقانه
شده نامی و آن هم فعلا
باید به " فصل " بخوانمش
عشق من مولای من :
روزی که رفتی و غایب شدی
اجازه ی وصل خواندن نام ت را هم از اهل زمین گرفتند
وقتی لایق نبودیم تو در میان ما باشی و ترا بخوانیم
قرار شد غایب باشی و در غیبت بمانی و
ما هم به قانون زمین
نام ت را " فصل خوانی " کنیم تا روزگار وصل ت از راه برسد و
ما را " وصل نامه ای" عاشقانه میهمان کنی
نام ت این روزها شده شبیه اسم اعظم خداوندی که اگر هم بدانم نباید بخوانم
خدایـــــــــــــــا
مرا ببخش
بار گناهانم را سبک کن
دلم ظهور می خواهد
معشوقی ظاهر می خواهم
دلتنگم برایش
امضا: آسمان
منبع از وب : عاشقانه با مهدی
برچسب ها: دلنوشته
خدایــــــــــــــــا ...
هیچگاه از تو نخواهم خواست که به بلا و امتحان و مصایب دچارم نسازی ؛
خونم که از دیگران رنگین تر نیست ...
ولی از تو میخواهم که صبر و توانش را به من عطا کنی و باز هم در کنارم بمانی ...
از یاد نمی برم که :
همیشه توجه اطرافیان به ما ، در زمان بیماری بیشتر از زمان صحت ماست ...
تو که جــــــــــــــــای خود داری ...
----------------
دیگر نامش بلا نیست ،
نامش عطا ست ...
توجه ات را که بیشتر کند .
منبع از وب : جملات زیبای گیله مرد .
دلت که گــــــــــــرفت
دیگه منت زمینو نـــــــــــکش
راه آسمون بــــــــــــــــــازه
پـــــــــــــَـــــر بکش ...
* * * * *
او همیشه آغوشش باز است
نگفته تورا میخواند ..
از خدا پروا کنید؛
تا پَر وا کنید ...
(شهید مصطفی چمران)
منبع از وب : جملات زیبا گیله مرد.
•♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥•♥♥• •♥♥ •♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥•♥♥• •♥♥•
در عملیات خیبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود.
حسین در اوج درگیری به محلی رسید که دشمن آتش بسیار زیادی روی آن نقطه میریخت.
او به یاری رزمندگان شتافت که ناگهان خمپارهای در کنارش به فریاد نشست و او را از جا کند و با ورود جراحتی عمیق بر پیکر خستهاش، دست راست او قطع گردید.
در آن غوغای وانفسا، همهمهای بر پا شد. «خرازی مجروح شده! امیدی بر زنده ماندنش نیست.»
همه چیز مهیا گردید و پیکر زخم خورده او به بیمارستان یزد انتقال یافت.
پس از بهبودی، رازی را برای مادرش بازگو کرد که هرگز به کس دیگری نگفت:
«حالم هر لحظه وخیمتر میشد تا اینکه یک شب، بین خواب و بیداری، یکی از ملائک مقرب درگاه الهی به سراغم آمد و پرسید:
«حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟»
من گفتم: «فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه دین خدا ادامه دهم.»
به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار بر گرفت و هرگز از وظیفهاش غافل نماند.
•♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥•♥♥• •♥♥ •♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥• •♥♥•♥♥• •♥♥•