اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ ![](http://askdin.com/gallery/images//514/2_Untitled-5.png)
بیانات بعد از مراسم روضهخوانی در سالروز شهادت امام علی النقی علیهالسلام
این سخنان در سیام مردادماه سال 1383 و پس از مراسم روضهخوانی به مناسبت شهادت حضرت امام علی النقی علیهالسلام بیان شده است.
![http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1391/1391030312557e3d9.jpg](http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1391/1391030312557e3d9.jpg)
![*](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif)
بالاخره در نبرد بین امام هادی (علیهالسّلام) و خلفایی که در زمان ایشان بودند، آن کس که ظاهراً و باطناً پیروز شد، حضرت هادی (علیهالسّلام) بود؛ این باید در همهی بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.
در زمان امامت آن بزرگوار شش خلیفه، یکی پس از دیگری، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصلهی کوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکی بهدست پسرش کشته شد، دیگری به دست برادرزادهاش و به همین ترتیب بنیعباس تارومار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسگری (علیهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبهروز وسعت پیدا کرد؛ قویتر شد.
حضرت هادی (علیهالسّلام) چهل و دو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگی میکردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان ترکِ نزدیک به خود را - با ترکهای خودمان؛ ترکهای آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقهی مغولستان و آسیای شرقی آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمیشناختند و از اسلام سر در نمیآوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم میشدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پیدا کردند. در همین شهر سامرا عدهی قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی (علیهالسّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیلهی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامهنگاری و... - برساند. این شبکههای شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همهی اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبهروز تعداد افرادی را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام هادی همهی این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علیرغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی دربارهی وفات حضرت هادی (علیهالسّلام) هست که از عبارت آن معلوم میشود که عدهی قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ بهگونهای که دستگاه خلافت هم آنها را نمیشناخت؛ چون اگر میشناخت، همهشان را تارومار میکرد؛ اما این عده چون شبکهی قویای بهوجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمیتوانست به آنها دسترسی پیدا کند.
یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها - ائمه (علیهمالسّلام) - به قدر سالها اثر میگذاشت؛ یک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سالها کار کنند، در جامعه اثر میگذاشت. این بزرگواران دین را همینطور حفظ کردند، والّا دینی که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحییبناکثم که با آنکه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده میشد؛ تمام میشد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهمالسّلام) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا. اگر اسلام انسانهای کمربسته نداشت، نمیتوانست بعد از هزار و دویست، سیصد سال تازه زنده شود و بیداری اسلامی بهوجود بیاید؛ باید یواش یواش از بین میرفت. اگر اسلام کسانی را نداشت که بعد از پیغمبر این معارف عظیم را در ذهن تاریخ بشری و در تاریخ اسلامی نهادینه کنند، باید از بین میرفت؛ تمام میشد و اصلاً هیچ چیزش نمیماند؛ اگر هم میماند، از معارف چیزی باقی نمیماند؛ مثل مسیحیت و یهودیتی که حالا از معارف اصلیشان تقریباً هیچچیز باقی نمانده است. اینکه قرآن سالم بماند، حدیث نبوی بماند، این همه احکام و معارف بماند و معارف اسلامی بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشری خودش را نشان دهد، کار طبیعی نبود؛ کار غیرطبیعی بود که با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه این کار بزرگ، کتکخوردن، زندانرفتن و کشتهشدن هم هست، که اینها برای این بزرگوارها چیزی نبود.
ائمهی ما در طول این دویستوپنجاه سال امامت - از روز رحلت نبی مکرم اسلام (صلّیاللَهعلیهوآله) تا روز وفات حضرت عسکری، دویستوپنجاه سال است - خیلی زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیتشان دلها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلومها غلبه کردند؛ هم مقطعی غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.
والسّلام علیکم و رحمةالله برکاته
برچسب ها: نقی ع, naghi, هادی, emam naghi, emam hadi, امام هادی, امام نقی ع, امام نقی علیه السلام, imam naghi, امام نقی, علی النقی,
برچسب ها: نقی ع, naghi, هادی, emam naghi, emam hadi, امام هادی, امام نقی ع
به امید روز وصـــــــــال![](http://s2.picofile.com/file/7888062903/duiven_plaatjes_008.gif)
7:30 پنجم اردیبهشت....
کلام علامه جوادی آملی در خصوص شهید محمد رضا تورجی زاده...
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت.
از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم.
بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند، بعد گفتند :
اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم : محمد رضا تورجی زاده.
استاد پس از کمی مکث فرمودند :
ایشان (در عشق خدا) سوخته است.
گفتم : ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.
استاد ادامه داد:
ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دوباره شبِ جمعه ای دگر شد و دلم پَر گرفت ، گاهی به سمت مکه و گاهی به کربلا
گوشه ای از دلم سوی مکه است و گوشه ای سوی کربلا
آقای من تو مکه ای و برادر شهیدم حسین کربلا
مَهدی ام: تو در خانه ی کعبه با خدا مناجات میکنی و برای هدایت چون منی دعا میکنی و برای چون منه بی قابلی نزد خدای عزِّوَجَل استغفار میکنی :"(
و آن طرف حسینم در خاکهای کربلا با حسین ابن علی ملاقات میکند و اکنون در جایگاه زینب کبری بر بالای تَلّه زینبیه به گودال قتله گاه مینگرد...
آخر عزیز جانم ... آقای من ...
من چگونه امشبی را قرار گیرم
آخر چکونه به این دل بگویم آرام گیرد
من این بین تنها مانده ام امامم ...
نه در مکه و نه در کربلایم ...
دلم ویران و سرگردان آسمانهاست
گاهی به سمت مکه و گاهی به کربلاست
تو مَهدیِ منی ... تو عزیزترینِ منی
هیچگاه تنها نمیگذارمت به همان خدایی که تنها اوست که شایسته ی ستایش و پرستش است ....
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
اللـّــــــهم عجّـــــل لولیّک الفــــــرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیره انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه ...
اللًّهُـ__ـمَ صَّـ__ـلِ عَـ__ـلَى مُحَمَّـ__ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ__ـد
و عَجِّـ__ـل فَرَجَهُـ__ـم
برچسب ها: دلنوشته
به امید روز وصـــــــــال![](http://s2.picofile.com/file/7888062903/duiven_plaatjes_008.gif)
در دیار عشق همه چیز در سکوت
رقم میخورد
این همـــــه هیاهـــــو برای چیست
نمی دانم کربلا را ببین!
هر چه صـــــداست همه در جبهه
یزید است
برادرم....
حرف دلم را ساده میگویم....
میدانم که میشنوی....
پس خوب گوش کن....
دلتنگتم....
با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار وشام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم
چند وقتیست که انگار دور شده ام....
از همه چیز....
میدانم که میدانی....
برایم دعا کن که خیلی محتاجم....
در زاد روز این پسر و مادر / شَمس و قَمَر قَرینِه ی یِکدیگر
مادر، بزرگ بانوی دین، { زهراست } / فرزند او، خمینی روح الله ست
مادر، چراغ روشن ایمان است / فرزند، روشنایی ایران است
از مهر مادر و خط این فرزند / یا رب به ما جدایی از آن مپسند . . .
![](http://www.ashoora.biz/weblog/pixel_3943.gif)