موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
....

چقدر از منش این شهدا دور شدیم

آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم

معذرت از همه خوبان و همه همرزمان

ما برای شهدا وصله ی ناجور شدیم

شهدا در همه جا فاتح اصلی بودن

عجب اینجاست که ما این همه مغرور شدیم

 


+ نوشته شـــده در جمعه 93 خرداد 2 ساعــت ساعت 12:22 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
عاشقی

بیایید یک لحظه عاشق شویم
جدا از تمام سلایق شویم
نه مال و نه شهوت، نه جاه و مقام
بیا فارغ از این علایق شویم
چو صیاد شیرازی و کاظمی
پرنده، پرستو، شقایق شویم
بیایید.. چون رهبر و مقتدا
دمی رهسپار مناطق شویم
به فکه درآییم و فتح المبین
کمی آشنا با حقایق شویم
بیـاد شهیـدان گـردان عشـق
به مقتل پُر از اشک و هِق هِق شویم
بیفتیم.. بر خاکشان لحظه ای
در آن لحظه مست دقایق شویم
بیا با دو دست علمدار عشق
هم آوا و همسو موافق شویم
وهب وار دل را به دریا زنیم
به امواج مستی چو قایق شویم
صحیفه، مهاجر، مخاطب، قلم
بیایید زین لحظه عاشق شویم..


+ نوشته شـــده در جمعه 93 خرداد 2 ساعــت ساعت 12:21 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
به خنجر شهیدان صلوات....

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات

بر قامت بی سر شهیدان صلوات

از دامن زن مرد به معراج رود

بر دامن مادر شهیدان صلوات

 

 

 


+ نوشته شـــده در جمعه 93 خرداد 2 ساعــت ساعت 12:18 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
دلتنگی

برادرم....

حرف دلم را ساده میگویم....

میدانم که میشنوی....

پس خوب گوش کن....

دلتنگتم....


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 اردیبهشت 2 ساعــت ساعت 11:56 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
اهمیت نماز

با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار وشام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم

 

 


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 اردیبهشت 2 ساعــت ساعت 11:50 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
دعایم کن

چند وقتیست که انگار دور شده ام....

از همه چیز....

میدانم که میدانی....

برایم دعا کن که خیلی محتاجم....

 


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 اردیبهشت 2 ساعــت ساعت 11:42 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
بدون شرح...

 

برادرم.....

و این حکایت امروز ماست....

 


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92 اسفند 22 ساعــت ساعت 10:11 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
فاطمه .....


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92 اسفند 22 ساعــت ساعت 10:8 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
شهید گمنام....


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92 اسفند 22 ساعــت ساعت 10:5 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
بوی شهادت....

دوباره اسفند امد.....

اسفند که می آید بوی شهادت دارد......

همه در تکاپوی خانه‏ تکانی برای سال جدید هستند.... اما ....

من باید خانه‏ی دلم را برای سالگرد عروجت.... آب و جاروب کنم.....

27 سال گذشت......

از کربلای 5....

از انفجار خمپاره....

از عروج آسمانیت....

امسال اسفند ماه تقویم کهنه‏ من با رنگ قرمز متمایز شده ......

برادرم شهادتت مبارک.....

 

 


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92 اسفند 1 ساعــت ساعت 8:22 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر