موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

نخل سبــــــــزی بود اما ســــــر نداشت

 به امید روز وصـــــــــال

 


شهادتت مبارک حاج ابراهیم

شهید حاج محمد ابراهیم همت

بیـا باز هم یاد لشکرکنیم

بیـا یاد مردی دلاور کنیم

 بگوئیم ما(حاج همت ) که بود

امیر سپاه محمد که بود

همه می‌خواهند بمانند،‌ حتی آن‌هایی که با آمدن و رفتنشان فقط صفری به صفرهای هستی اضافه می‌کنند. زندگی هر کس،‌ تلاش او برای این ماندگاری است.

قصه‌ی همت،‌ بعضی صفحاتش،‌ مثل قصه‌ی خیلی‌های دیگر است و بعضی‌هاش فقط مال خود او است. او هم قصه‌ی به دنیا آمدنش هرچه بود،‌ مثل همه‌ی ما،‌ وقتی آمد گریست. بچگی کرد. تا بزرگ شود، تسبیح تربت‌ها خورد. مدرسه رفت. حتی گاهی از معلمش کتک خورد و گاهی به دوستانش پس‌گردنی زد. بعضی تابستان‌ها کار کرد. دوست داشت داروسازی بخواند،‌ ولی در کنکور قبول نشد. بعد دانش‌سرا رفت و معلمی کرد. او هم قهر و عشق،‌ هر دو،‌ را داشت. خندید و خنداند. زندگی کرد. هم‌راه شد. رفت و گریاند. تنها چیزی که او را در این دوْر ماندنی کرد،‌ راهی بود که به دل‌ها باز کرد و عشقی که آفرید. قصه‌اش،‌ قصه‌ی دوستی است که هم‌راه شد،‌ همسری است که عشق ورزید، پدری است که دل کَند. قصه‌ی زندگی او گاه صفحه‌هایی دارد که به افسانه می‌ماند، اگر به آسمان راهی نداشته باشی.


جز هوای عاشقـــــی در ســــــر نداشت

نخل سبــــــــزی بود اما ســــــر نداشت

 

چندین عکس هدیه ای برای آنان که قلبشان برای حضورمیتپد...


+ نوشته شـــده در شنبه 92 اسفند 17 ساعــت ساعت 8:57 عصر تــوسط الهــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید