موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید خرازی

سم الله الرحمن الرحیم
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین (ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب می‌تاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود را کنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبه‌ای که در این وادی قدم زده‌اند، صفحه درخشنده‌ای ازتاریخ این ملت است. ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار می‌کند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگی‌های مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه می‌کنند و جان بر سر این کار می‌گذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانه‌های این فرجام مبارک را مشاهده می‌کنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...


+ نوشته شـــده در دوشنبه 92 آبان 6 ساعــت ساعت 9:3 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
بخشی از سخنان شهید خرازی بعد از عملیات والفجر 4

قرآن می‌گوید که این جنایتکاران را باید قصاص کرد «و لکم فی القصاص حیات» حالا این منظور 4 تا هروئینی یا 4 نفر منافق نیست؛نه، این یک آیه عامی است «و لکم فی القصاص حیات یا اولی الالباب» ما باید از اینها قصاص بگیریم و در این قصاص برای ما حیات است، ما باید این آیه را نصب العین خودمان قرار بدهیم و از این شهادت‌ها و از این جراحت‌ها و مجروح دادن‌ها نهراسیم که تکامل و حیات ما هم باز هم در همین‌ها هست؛ عزت ما هم در همین شهادت‌ها و جراحت‌هاست، ما هم به شهادت و هم به این جراحت‌ها آزمایش می‌شویم و مؤمنین در این مرحله از آزمایش که میزان و گرایش به حق و صبرشان مشخص می‌شوند که چقدر اینها به حق، به خدا جداً وفادارند و گرایش دارند و همه ما در این منطقه خودشناسی و خداشناسی حتماً و حکماً به ضعف‌هائی که خودمان داریم، حتماً پی می‌بریم و چه خوب است که خودمان را اینجا وارسته کنیم؛ این اخلاق رذیله -که حالا من خودم را می‌گویم- اگر داشته باشیم بر اثر این برخوردها و این حوادث ان‌شاءالله بتوانیم در جهت علاجش بر بیاییم و از خدا بخواهیم که یک شوق و یک ایمانی بدهد، که به آن برسیم. یک صلواتی بفرستید.


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 4 ساعــت ساعت 11:33 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
مکالمه بی سیم خرازی و احمد کاظمی در لحظه آزادسازی خرمشهر

سردار شهید احمد کاظمی فاتح واقعی عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر در خاطرات سردار قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشگر ثارالله

درعملیات «بیت‌المقدس» و آزادی خرمشهر لشکر شهید کاظمی در مرحله نخست عملیات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوق‌العاده‌ای ایفا کند به گونه‌ای که در روزهای پایانی درگیری «بیت‌المقدس» که نیروهای ایرانی، توان کافی برای آزادی خرمشهر نداشتند و تقاضای چند هفته بازسازی را از فرماندهی کردند، در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم ، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول داده‌ایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم.

همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد کردند ، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند.و اینگونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است.

مکالمه بی سیم سرداران شهید خرازی و احمد کاظمی با سردار رشید در لحظه آزادی خرمشهر

حسین حسین رشید : حسین جان ببین ،‌ ببین ، شما الان داخل خود شهرید؟

رشید رشید حسین : چی ؟ کی؟ پیام شما مفهوم نیست رشید جان دوباره بگید؟

حسین جان : شما شمارو میگم خودتون ، کجائید الان داخل شهرید؟

رشید رشید حسین : ببین رشید جان ما داریم می ریم جلوشما با احمد کاظمی هماهنگ کنید مفهومه ؟ ما تو شهر نیستیم مفهومه؟

احمد احمد رشید:احمد ببین الان حسین منتظر هماهنگی شماست تا کارشونو شروع کنند و عملیاتو با هماهنگی اجرا کنید شما کجائیدالان؟

رشید رشید احمد : آقا جان ، ما داخل خود شهریم ، واینا که تو شهرن اومدن پناهنده شدن مفهوم شد!!!

احمد احمد رشید: احمد جان قطع و وصل می شه ! دوباره بگو؟ چی گفتی؟

رشید رشید احمد : رشید با اون یکی دستگاه صحبت کن مفهوم شد؟

باشه احمد همین الان... همی الان.

رشید رشید احمد : آقا ما تو شهریم بهش بگو ، به محسن بگو ما تو شهریم ، ما تو شهریم و پنج شش هزارنفرم اومدن پناهنده شدن ما تو شهریم ما داریم اونارو تخلیه می کنیم ما تو شهریم و تمام نیروهامون تو خود شهرن !!!

رشید رشید احمد : رشید جان مفهوم شد؟

احمد احمد رشید: قابل فهم نبود ! شما کجائید احمد ؟!! ببین اگه یه پستی در مسیر راه صدای شمارو رله کنه من صداتونو متوجه می شم و به محسن پیامتونو می گم ، به محسن پیامتونو می گم ...

رشید رشید احمد: رشید جان می گم من تو شهرم و همه نیروها تو شهر اومدن اسیر و پناهنده شدن مفهوم شد؟

احمد جان ! بله بله من فهمیدم چی گفتید می گید من تو شهرم و کلیه نیروها پناهنده شدن !! ببین برادر احمد مراعاتم کنید چوبی ، چیزی نخوریدا .

رشید رشید: بابا نترس ، نترس الان بیش از شش هزار نفربه ما پناهنده شدن بیش ازشش هزار نفر مفهوم شد رشید جان ؟

احمد جان : چقد ؟ نفهمیدم دوباره بگو چند هزار نفر؟

رشید: بابا گفتم بیش از شش هزار نفر شش هزار نفر مفهوم شد؟ ودارن هی زیاد می شن. مفهوم شد؟

احمد احمد رشید : بیش از شش هزار نفر؟ بله ؟ خدا اجرت بده مفهوم شد بله فهمیدم .

رشید رشید احمد : رشید جان بله بله تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود ، تظاهرات بود،وکلیه اسرا یا حسین می گفتند والله اکبر و تسلیم می شدن. خوب مفهوم شد؟

احمد جان : این یه قسمت حرفت نا مفهوم بود دوباره تکرار کن ؟

رشید رشید احمد: می گم تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود وکلیه اسرای عراقی الله اکبر و یا حسین می گفتنو تسلیم می شدن.

احمد احمد رشید: بله بله ، مام اینجا فهمیدیم تشکر آقا الله اکبر،الله اکبر، الله اکبر همه چیو فهمیدیم.

رشید رشید احمد : رشید جان خداوند خرمشهر و آزادش کرد. آزادش کرد....

احمد پیام توکاملا دریافت شد به امید پیروزی واقعی بر استکبار جهانی.

شهید خرازی


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 4 ساعــت ساعت 11:28 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
تصویری از عقد دو دانشجو بر سر مزار شهید خرازی


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 4 ساعــت ساعت 11:21 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
عکس جشن عقد شهید خرازی
مهدی جانی پور عکاس سرداران دفاع مقدس شهر اصفهان در رابطه با این عکس می گوید:جشن عقد شهید خرازی خیلی ساده برگزار شد طوری که بیشتر به یک جلسه صمیمی مهمانی شبیه بود تا جلسات عقد و عروسی این روزها ،البته آن روزها بچه های جنگ همه همینطور بودندجشن عقد شهید خزاری هم به همین سبک ساده از صبح تا ظهر برگزار شد و آخردست همه رفتند مسجد برای نماز جماعت.

 

تصویر سمت چپ متعلق به جانباز صبوری است که خودش با ویلچر به جشن آمده بود در آنجا برایش رخت خواب پهن کردند تا راحت باشد. جانی پور می گوید این عکس نهیبی است به سبک زندگی فعلی ما. او می گوید در مراسم عروسی یکی از خانواده های خیلی مومن، پدر داماد با ناراختی به من گفت: کاش به جای این همه هزینه کاذب که اقوام کرده اند و این دست گلها که آورده اند کاش برای تهیه جهیزیه یک عروس و داماد جوان هزینه می کردند.


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 4 ساعــت ساعت 9:40 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
خلوص...

آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..

با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،

هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم ...


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 4 ساعــت ساعت 7:30 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
ما هنوز مانده ایم در زمین

آفریننگاهت برق درخشانی داشت

دلت بزرگ بود به بزرگی آسماندوست داشتن

آفریننجوای شبانه ات با پروردگار  زیبا بود

چهره ات معصوم و پاکدوست داشتن

آفریناما در سر آرزوی پرواز داشتی

در شگفتم چگونه از زمین گذشتی!مؤدب

دوست داشتنپلی از زمین تا آسمان

گل تقدیم شماپلی از خاک تا آسمانگل تقدیم شما

دوست داشتنپروازی عاشقانه تا خدا

و سرودی آسمانی یا حسین (ع)آفرین

آفرینیا مهدی ادرکنی (عج)

و چه زیبا لبیک گفتیدوست داشتن 

خسته کننده  و ما هنوز مانده ایم در زمین !خسته کننده


منبع:www.tashohada.ir


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 4 ساعــت ساعت 5:46 عصر تــوسط الهــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
عیدت مبارک حاج حسینم ...

 

"بِسمِ رَبِّ الشُّــــــــــــــــهَداءِ والصِّدیّقین    ... "  

 

 

ســـــــلام حاجی داداش     ... 

گل تقدیم شماگل تقدیم شما عیدت مبارک حاج حسینم   ... گل تقدیم شماگل تقدیم شما

شیعه ی حقیقیِ عــــــــــلی ... گل تقدیم شما

افتخارِ عـــــــــــــــلی  ... گل تقدیم شما 

قهرمانِ عــــــلی ...گل تقدیم شما 

حسیـنِ علی ... گل تقدیم شما  

 

عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- bahar22.com ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- bahar22.com ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- bahar22.com ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

عکس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات کام ------------- bahar22.com ------------ عکس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 

 

 

 


 

دیروز خیلی سعی کردم لااقل تظاهر به شاد بودن کنم نمیدونم چقدر موفق بودم 

اما خب تو خودت بهتر از دل من خبر داری .. [ دل کوچیکی که تو دستای تو داره شکل میگیره ] 

حاجی دل منو کجاها داری میبری ...!!! این راهی که جلو روم گذاشتی راه آسمونه؟؟؟ آره ..؟؟  

آره خودم دلمو دادم دستت

ولی ........

آخه اینهمه عشقای به این بزرگی رو کجای قلب کوچیک من میخوای جا بدی ..!!!

از عشق به خودت شروع کردی.. حالا...........

پس برنامه داشتی از اینکه اومدی نشستی توو خونه دلم هان ...!!

اصلا باشه هر چی تو بگی ...ولی

پس ... من آسمون میخوام ...

میخوام زیـــــــــنبت باشم ...

میدونم خیــــــــلی سخته... ولی حسینم باش و کمکم کن تا زینبی بشم ...

قبـــــــــــــــــــــول.. ؟؟؟؟؟


این جوری نگام نکن ... چطور تو حسینی بشی...
گریه‌آورء

اون وقت من با وجود تو و تمام این عشقایی که دونه دونه داری توو دلم میکاری نخوام که زینبی بشم...!!ء

بایــــــــد کمکم کنی

اگه به عنوان خواهر نــداشته ی خودت قبولم کردی باید کمکم کنی تا لیاقت خواهریتو داشته باشم

خودت باید کمکم کنی تا جای آبجی نداشته تو برات پر کنم

جز زیـــنب لایق حسیـــــــــــــن نیستگریه‌آور

بذار اگه این دنیا زینب صدام نمیزنن اون دنیا بهم بگن زینب ... قبول... ؟؟؟ گل تقدیم شما

..................

 

ای وای ببخش داداشی اومده بودم فقط عیدو بهت تبریک بگم.. ولی انگار دلم طاقت نیاورد ..

 

یاعلی داداشم ...

التماس دعای فــــــــــــرج مولامون گل تقدیم شما

 

 


+ نوشته شـــده در جمعه 92 آبان 3 ساعــت ساعت 11:22 عصر تــوسط دختر حاج حسیـــن | نظر بدهید
خاطره ای از شهید حاج حسین خرازی ، برگرفته از وبلاگ 100 خاطره از

جای کابل هاروی پشتم می سوخت. داشتم فکر می کردم « عیب نداره. بالاخره بر میگردی. میری اصفهان . می ری حاج حسین رو می بین. سرت رو می گیره لای دستش. توی چشم هات نگاه می کنهمی خنده، همه ی این غصه ها یادت می ره ...» در را باز کردند، هلش دادند تو . خورد مین ؛ زود بلند شد. حتا برنگشت عراقی هارانگاه کند . صاف آمد پیش من نشست . زانوهایش راگرفت توی بغلش. زد زیر گریه. گفتم« مگه دفعه اولته که کتک می خوری؟ » نگاهم کرد. گفت « بزن و بگوبشونو که دید.» گفتم «خب ؟»گفت « حاج حسین شهید شده.»


+ نوشته شـــده در جمعه 92 آبان 3 ساعــت ساعت 1:59 صبح تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
خاطره ای از شهید حاج حسین خرازی ، برگرفته از وبلاگ 100 خاطره از

جای کابل هاروی پشتم می سوخت. داشتم فکر می کردم « عیب نداره. بالاخره بر میگردی. میری اصفهان . می ری حاج حسین رو می بین. سرت رو می گیره لای دستش. توی چشم هات نگاه می کنهمی خنده، همه ی این غصه ها یادت می ره ...» در را باز کردند، هلش دادند تو . خورد مین ؛ زود بلند شد. حتا برنگشت عراقی هارانگاه کند . صاف آمد پیش من نشست . زانوهایش راگرفت توی بغلش. زد زیر گریه. گفتم« مگه دفعه اولته که کتک می خوری؟ » نگاهم کرد. گفت « بزن و بگوبشونو که دید.» گفتم «خب ؟»گفت « حاج حسین شهید شده.»

 


+ نوشته شـــده در جمعه 92 آبان 3 ساعــت ساعت 1:58 صبح تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز