موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط به قیمت شهادت...



دنیا را نمی خواهم... همه برای تو...

آب مال تو... هوا مال تو... نان مال تو... آسمان مال تو... خاک مال تو...

اما... اما نـــــــــــــــــــــــه... اندکی صبر کن... خاک را نه...

خاک را میخواهم... خاک کربلا را نه نمی دهم...

شلمچه را... نه،نمی دهم...

طلاییه... آن را هم نمی دهم...

هویزه،فکه،اروند،دهلاویه،فتح المبین،...

نه، هیچ یک را نمی دهم.

همه شان برای من کربلایند...

بوی بهشت دارند...

خون ها را نمی دهم، یاد شهدا را نمی دهم...

اگر بدهم،قلبم چه می شود؟برای چه بتپد؟

 اگر روزی خواستی من را از کربلا و خوزستان جدا کنی،

 و کربلا ها را از من بگیری،

 بگیر...

اما... اما بهایش گزاف است.

فقط به قیمت شهادت...

 

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک

 



+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92 دی 26 ساعــت ساعت 10:26 عصر تــوسط دختر حاج حسیـــن | نظر
بیــــــا مــَــهدی ام

 

بسم رب المهدی ..

 

سلام مَــــهدی جانم ...

آقا جان چه بگویم نازنینم

چه بگویم از دلتنگی و بیقراریه دل ...

...........

......

 

 

آخر آقـــــــا چرا زمانش نمیشود که ببینمت

چقدر باید هر پنج شنبه و جمعه به این دل وعده ی دیدار دهم

و باز جمعه که گذشت بگویمش که بشین تا هفته ی بعد ....

 

آقــــــــا تا به کِی باید مهمان اشکهای شبانه ام باشم

تا به کِی باید اینگونه : نادیده عاشقی کنم ت

آخر تا به کِی قرار است که تنها بمانی امامم ...

تا به کِی باید در انتظار باشی فــــــــــــدایت شوم ...

کِی سحر میشود آخر

کِی از پشت ابرها سر بر می آوری عشقِ من

کِی میشود که بیایم و چشم در چشمان پر مهرت

تورا عاشقانه به نظاره بنشینم  ?? 

 

بیا مهدی ام بیا قربانت شوم مرد آسمانی ام ...

  بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا 

 

یـــــــــــــــا مَـــــــــهدی

 

 


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92 دی 26 ساعــت ساعت 4:14 عصر تــوسط دختر حاج حسیـــن | نظر بدهید
برچسب ها: دلنوشته
شهادت از شهد شیرین تر است...


وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍقَدْرًا

طلاق / 3

 دوست داشتنبه امید روز وصـــــــــالدوست داشتن

 

شهدا

دعا داشتند ادعا نداشتند

نیایـش داشتند نمایش نداشتند

حیــــــــا داشتند ریـــــا نداشتند

رسم داشتند اسم نداشتند

 

خوشا به سعادتتون...

یه عده فقط برای خدا کار میکردند...

راه میری برای رضای خدا باشه

میخوابی برای رضای خدا باشه...


+ نوشته شـــده در سه شنبه 92 دی 24 ساعــت ساعت 1:39 عصر تــوسط الهــــہ خـــــرّازے | نظر
فاقرءوا ما تیسر منه ...

نمی دانم نهان از من ، چه کاری کرده ای با "دل"...؟

که چون غافل شوم از او، دوان سوی تو می آیم !

.

.

.

یک روز زوج، ساعت یه ربع به چهار آماده شدم و حرکت کردم به سمت مهدقرآن .  بعد اینکه کلاسم تموم شد یه عکسی روی دیوار نظرمو جلب کرد. رفتم نزدیک تا ببینم اشتباه دیدم یا نه درسته 

آره ....

خودشه ...

حاجی داداشمه ....

اومده محل کارم  که بهم بگه همه جا کنارمه حتی محل کارم . حواسش بهم هست .

عکس حاجی با قرآنی که تو دستشه و داره تلاوت میکنه برام خیلی جالب بود 

همون لحظه برگشتم و گفتم اینکه عکس داداش منه 

همکارا تعجب کردن ! 

چی؟

داداش تو؟

گفتم بله داداشم . 

چادرم رو سرم کردم و اومدم بیرون از مهد 

هوا سرد بود

ولی دلم گرم گرم بود

انگار دنیا مال من بود 

خیلی ممنونم حاجی که اینقد حواست بهم هست 

 

 


+ نوشته شـــده در یکشنبه 92 دی 22 ساعــت ساعت 7:52 عصر تــوسط شهید آینده | نظر
داداش گلم حسین خرازی

 دوست داشتنبه امید روز وصـــــــــالدوست داشتن

داداش حسین

 

شهید خرازی همواره در جمع‌آوری اطلاعات پیش‌قدم بود  

 باید در طراحی عملیات‌های مهم، انسان نسبت به ابعاد و مباحث گوناگون آن اطلاعات و آگاهی کاملی داشته باشد که شهید خرازی همواره در مباحث شناسایی افراد، جمع‌آوری اطلاعات و حضور در صحنه جنگ از بسیاری از افراد پیش‌قدم بود.

شجاعت این شهید برای بیان حقیقت واقعاً زبانزد عام و خاص بود چرا که در عملیات‌ها، سرنوشت افراد مطرح بود. بنابراین شهید خرازی با هیچ مقامی رو در‌بایستی نداشت و سخن خویش را با استدلال و محکم اما به‌گونه‌ای بیان می‌کرد که فردی از آن رنجیده‌خاطر نشود.
تدبیر بسیار بالای شهید خرازی به گونه‌ای بود که طرح‌های وی در مرحله اجرا با مشکل مواجه نشود و نظر شهید خرازی در میان نظرات فرماندهان رده بالاتر، بسیار مؤثر، راه گشا و تعیین کننده بود که این از عنایت خداوند به شمار می‌رفت و

وی هیچ‌گاه نمی‌خواست نامش در جایی مطرح شود لذا امروز ما کمترین سخنرانی را از او شاهدیم.

 


+ نوشته شـــده در شنبه 92 دی 21 ساعــت ساعت 9:42 صبح تــوسط الهــــہ خـــــرّازے | نظر
خط شیـــــــر
http://ts3.mm.bing.net/th?id=H.4615600728834838&pid=1.7

اولین خط دفاعی در جلوی دشمن بعثی را به نام «خط شیر» درست کرده و خود فرماندهی این خط را به عهده گرفت. او جنگ را از دارخوین، وقتی که اسلحه ای نداشت شروع کرد. در نیمه شب سنگر به سنگر با چراغ قوه، بالای سر بچه ها می آمد تا ببیند که حتما پتو روی آنها باشد و سرما نخورند.

دوست داشتنمجموعه خاطرات شهید حسین خرازیدوست داشتن

دوست داشتندوست داشتندوست داشتن


+ نوشته شـــده در شنبه 92 دی 14 ساعــت ساعت 10:11 عصر تــوسط الهــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
معرفت....اخلاص......فقط شهدا

دوست داشتنبه امید روزی که به برادر عزیزم برسمدوست داشتن

 

توی نخلستان جمع شدیم حاج حسین برایمان حرف بزند. یک روز به عملیات مانده بود.
می گفت: یه وقت نگید این سنگر تو خط بچه های اون یکی لشگره باید خودشون هم پاکسازی کنن ها. اونا دشمن همه ی ما هستن. این لشگر و اون لشگر نداره.
داشت دلداریمان می داد.

 
- مجروحین سر و صدا ره نندازین. می دونم سخته. اما اصلا درد نداره. من دستم که قطع شد، اصلا دردی حس نکردم
حرفش را یکدفعه خورد. سرخ شد، سرش را انداخت پایین.

 


+ نوشته شـــده در شنبه 92 دی 14 ساعــت ساعت 10:3 عصر تــوسط الهــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
حاج حسین ...

کلاه بافتنی سبز، لباس ساده بسیجی و آستین خالی دست راست که با حرکت باد این طرف و آن طرف می رفت اینها همه کسی نبود بجز حسین خرازی....

 


+ نوشته شـــده در شنبه 92 دی 14 ساعــت ساعت 7:23 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
شهید جلیل بهشتی..


+ نوشته شـــده در شنبه 92 دی 14 ساعــت ساعت 7:18 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
بارالها.....

به قول شهید شوشتری:

الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم،

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم .

آزادمان کن تا اسیر نگردیم.....

 

 


+ نوشته شـــده در شنبه 92 دی 14 ساعــت ساعت 7:16 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر بدهید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز