موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فاقرءوا ما تیسر منه ...

نمی دانم نهان از من ، چه کاری کرده ای با "دل"...؟

که چون غافل شوم از او، دوان سوی تو می آیم !

.

.

.

یک روز زوج، ساعت یه ربع به چهار آماده شدم و حرکت کردم به سمت مهدقرآن .  بعد اینکه کلاسم تموم شد یه عکسی روی دیوار نظرمو جلب کرد. رفتم نزدیک تا ببینم اشتباه دیدم یا نه درسته 

آره ....

خودشه ...

حاجی داداشمه ....

اومده محل کارم  که بهم بگه همه جا کنارمه حتی محل کارم . حواسش بهم هست .

عکس حاجی با قرآنی که تو دستشه و داره تلاوت میکنه برام خیلی جالب بود 

همون لحظه برگشتم و گفتم اینکه عکس داداش منه 

همکارا تعجب کردن ! 

چی؟

داداش تو؟

گفتم بله داداشم . 

چادرم رو سرم کردم و اومدم بیرون از مهد 

هوا سرد بود

ولی دلم گرم گرم بود

انگار دنیا مال من بود 

خیلی ممنونم حاجی که اینقد حواست بهم هست 

 

 


+ نوشته شـــده در یکشنبه 92 دی 22 ساعــت ساعت 7:52 عصر تــوسط شهید آینده | نظر